من مجرمم و بی تردید شایان مجازات

اما من مجرم نبودم و بی دلیل محکوم شدم ب گناه کسانی که قوی تر بودند

من تبرعه شدم اما با تقدیری آتش گرفته

من خودم را تا ابد مجازات خواهم کرد ب تاوان گناه ناکرده

اما درین آتش خواهم سوزاند همه گرگهایی را که مرا آتش زدند

من همه شان را خواهم کشت

چون ـآنها مرا بع قلم قاتل نوشتند و  مرا مجازات کردند

من نور بودم اما به گناه آنان شب شدم

من دیگر زنده نخواهم شد و خواهم مرد اما در این حین نمیگذارم کسانی که مرا

به این حیولا تبدیل کردند راحت بمانند

انتقام خواهم گرفت 

سرد و بی رحمانه و بی تردید 

و درین راه از تمام  ارزش ها چشم میپوشم

چون آنها از من هیولا ساختند و همین کارشان 

مرا کشت.

من تبرعه شدم به خون آنان.

نشانتان خواهم داد

که آتش زدن سرنوشت یک کودک آسانست اما تقاص آن بسیار سخت.

ذهن من بنام قاتل تکامل یافت و سیاه شد

من فرزند خورشید بودم اما حالا  تاریکی مطلقم 

من خودم را از احساسات عاری ساختم تا بتوانم به آسانی تمام کسانی که مرا کشتند را بکشم

اگر کسی خودش را در  بند احساس زندانی کند خواهد باخت

این تمام تجربه یک عمر مردن من است !

و حال ب تاوان تمام احساساتم من یک هیولای ترسناکم که تمام شهر را ب آتش میکشم

 من بر سر احساسم قاتل شدم و همان دم مردم.

من یک کودک بودم .

وتهمت قتل برای قلب من بزرگترین ضربه

من مقتول بودم نه قاتل.

من تبرعه شدم اما سیاهی این تهمت تمام اسمان زندگیم را تاریک کرد


























#همنشین خوناشام

#پارت 6 - انتقام 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بانه بازارچه صد آثار دانش مجله حقوقی شهرداد Peter فقط آهنگ Brian حقوق میاندوآب